نمی دونم چرا وقتی با توام دل بهونه نداره گریه کنه
هر زمونی که صحبتت میون میاد از تو سینه دل می خواد ناله کنه
می خواد که آدما بدونن که دل تنهایی دیده
شب و روزش همین بود که چقد شکنجه دیده
دل از قفس پریده جز سیاهی رنگی ندیده همه حرفاش تو هستی دل از هر جا بریده
تا کی نفس کشیدن هی دنبالت دیویدن توی تنهایی نشستن به سیاهی دل سپردن ؟؟؟؟؟

نظرات 2 + ارسال نظر
کریم (ونوس) چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 12:06 ب.ظ http://www.venus.blogfa.com

سلام ساغر
مبارکه
من لینکتونو میذارم...
ان شاا... موفق باشی

مرسی از لطفت
قدم رنجه فرمودین

محمد رضا دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 09:56 ب.ظ

بدون شرح

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد